مقدمه:
تنوع اقوام تشکیل دهنده ایران به نحوی است که اطلاق واژه های «کثیرالقوم» و یا «جامعه ی چندقومی» به آن چندان غیرواقعی نمیباشد.
ملت ایران و الگوی فرهنگی، قومی حاکم بر این ملت همانند فرش های مشهور و چشم نواز و نفیس ایرانی است. که شهرتی جهانی دارد. همانگونه که یک فرش ترکیبی از نقوش و رنگ های الوان، منظم، به هم پیوسته و پر مفهوم است که صرفاً درکنار یکدیگر هویت و معنا پیدا میکنند. وهر یک از آنها به تنهایی بی معنا و بی ارزش هستند. ملت ایران نیز الگوی پیچیدهای متشکل از گروههای قومی ،زبانی، مذهبی و نژادی میباشد که در کنار یکدیگر هویت یافته و در جهان شناخته میشوند.
جایگاه قومیت در دین مبین اسلام:
طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی،همه قوانین باید مطابق آیین اسلام و موافق با کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن کریم تدوین، تصویب و اجراء شود.[1]
قوانین اسلامی دارای دو منشأ و منبع اصلی هستند یا از متن «قرآن کریم»سرچشمه میگیرند و یا متخذ از گفتار و عملکرد پیامبرگرامی اسلام حضرت محمدبن عبدالله (ص) و ائمه معصومین علیهم سلام الله که به «سنت» تعبیر میشود می باشند.
در «قرآن» و«سنت» بعنوان دو مرجع اصلی قوانین اسلامی اسناد معتبری مبنی بر به رسمیت شناخته شدن تنوع قومی وجود دارد.
در اینجا به آیه 13 از سوره حجرات اشاره میگردد که خداوند تعالی می فرماید:
«یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم انالله علیم خبیر [2]»
ترجمه فارسی:«ای مردم به درستی که ما همه شما را نخست از یک مرد و زن آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که بهترین شما نزد خدا با تقواترین شما هستید و خدا هم بر شما کاملاً آگاه و تواناست»
در این آیه کریمه ، خداوند تعالی صراحتاً تنوع قومی را به رسمیت شناخته و برضرورت وجود این تنوع قومی نیز با بیان کلمه «لتعارفوا» تأکید میفرماید اما در عین حال تأکید دارد که این تفاوت در رنگ، نژاد و زبان موجب برتری گروهی از انسانها برگروه دیگر نمیباشد بلکه میزان برتری و بزرگواری افراد و نزدیکی آنها به مبدأ خلقت یعنی پروردگار عالمیان صرفاً به میزان پایبندی آنها به دستورات الهی و عمل انسانها به فرامین خداوند بستگی دارد.
حضور افراد فقیر و غنی، سیاهپوست (بلال حبشی) و سفیدپوست، عرب و عجم (سلمان فارسی) و .... نیز در بین اصحاب و یاران نزدیک پیامبر گرامی اسلام مؤید این واقعیت میباشد که اسلام با به رسمیت شناختن تنوع قومی و نژادی حقوق همگان را زیر سایه اسلام برابر و مساوی میداند و هرگونه تبعیض را مصداق بیعدالتی دانسته و آن را نفی مینماید.
هویت تاریخی ایرانیان:
تحقیقاً کنکاش و بررسی هر مسئلهای بدون توجه به ریشههای مثبت و منفی تاریخی آن اقدامی ناقص و بدون پشتوانه به حساب میآید و در عین حال توجه همه جانبه به ابعاد گوناگون مسئله نیازمند فرصتی طولانی میباشد .
فلات ایران در طول تاریخ شناخته شدهی حیات بشری – به گواه اسناد تاریخی – سکونت گاه انسانها بوده است و بعضی از اکتشافهای تاریخی وجود و سکونت انسانها در جای جای این فلات پهناور را به هزارهی پنجم قبل از میلاد مسیح(ع) مربوط میسازد.
زندگی طوایف و قبایل مختلف بصورت واحدهای اجتماعی محدود و در پرتو وابستگیهای فامیلی و خویشاوندی شکل یافته و گاهی طوایف مختلف با ائتلاف و پیوند با یکدیگر در پرتو اهداف مشترک واحد اجتماعی بزرگتری را تشکیل میدادند که شاید تمدنهای ماد و ایلام در فلات ایران را بتوان از این نمونه واحدهای بزرگ اجتماعی قلمداد کرد اما اولین تمدن، حکومت و دولت متمرکز در پهنۀ فلات ایران که از قدمت و پیشینه تاریخی بیش از دو هزار و پانصد سال برخوردار میباشد را باید امپراطوری بزرگ هخامنشی دانست.
بنیانگذار این تمدن نوین به گواه اسناد ، شخصیتی است که در تاریخ ایران همواره مورد ستایش قرار گرفته و حتی بعضی از مفسرین قرآن کریم احتمال دادهاند که او پیامبری از پیامبران الهی بوده که در قرآن بنام ذوالقرنین از او یاد شده است[3] این شخصیت کورش کبیر[4] پادشاه ایرانیان است که سلسلهی پادشاهی را بنام هخامنشی در ایران پایهگذاری کرد و اولین حکومت متمرکز بر جغرافیای آن روز ایران را بنا نهاد.
ایران در دورهی هخامنشی شامل شبهه قارهی هند، پاکستان، افغانستان، آسیای میانه، آسیای صغیر و بخشهایی از اروپا (ترکیه ، یونان) و نواحی جنوبی خلیجفارس بوده است و اقوام و طوایف بیشماری که از نظر رنگ، زبان و نژاد متفاوت بودهاند در زیر پرچم امپراطوری بزرگ ایران زندگی میکردند و همگان در برابر قوانین از حقوق و امتیازاتی مشخص برخوردار بودهاند و ملتی را بوجود آوردند که صرفنظر از تفاوتهای قومی همه خود را ایرانی میدانستند .
این همزیستی مسالمتآمیز اقوام مختلف در زیر پرچم و هویت واحدی بنام ایران تا کنون ادامه داشته و به استناد تاریخ هیچگاه ایران از درون دچار تجزیه نشده و بلکه بخشهای جداشده از ایران همواره تحت تأثیر حملات خارجی (یونانیان، عثمانی، روسیه، مغولها) صورت گرفته است.
اگر چه جغرافیای سیاسی امروز ایران زمین محدود به مرزهای ثبت شدهی بینالمللی میباشد اما حوزهی تمدن ایران باستان که روزی از پاسارگاد، پرسپولیس (تخت جمشید) و شوش برآن حکمرانی میشد بسیار فراتر از مرزهای شناخته شدهی امروزی قرار دارد.
هویت مشترک تاریخی که از پشتوانهی چند هزارساله برخوردار است میراث گرانبهایی میباشد که عامل مهم همگرایی و پیوند همه اقوام ایرانی با یکدیگر به شمار میآید.
قومیت در جغرافیایی ایران امروز:
ایران در شرایط کنونی نیز سکونت گاه اقوام و قبایل مختلفی میباشد که همگی اگر چه علایق تمدنی و پیوندهای فرهنگی، تاریخی مشترک دارند اما دارای تفاوتهای غیرقابل انکاری نیز میباشند.
نواحی شمال ایران و در حاشیهی دریای خزر را بطور عمده اقوام ترکمن،مازنی، گیلکی و طالشی بعنوان سکونتگاه انتخاب کردهاند.
ترکها در نواحی شمال غربی، غرب و تا حدودی نواحی البرز مرکزی سکونت گزیدهاند. کردها در نواحی غربی و مرکزی ارتفاعات (سلسله جبال) زاگرس و لرها در نواحی شرقی و جنوب همین ارتفاعات سکونت دارند.
بلوچها در حاشیهی کویرلوت در جنوب شرقی ایران و سواحل دریای نیلگون عمان زندگی میکنند و عربها در جنوب غربی در سواحل شمالی خلیجفارس و شرق رودخانهی اروند سکونت دارند.
نکته حائز اهمیت وجود این واقعیت میباشد که ایرانیان همگی قبل از اینکه خود را متعلق به قومیتی خاص قلمداد نمایند. معتقدند که یک ایرانی هستند و ریشههای هویت تاریخی خود اصرار داشته و در این خصوص سعی در ارائه اسناد تاریخی نیز دارند مثلاً کردها خود را از تبار قوم ماد یعنی یکی از اولین تمدنهای شناخته شده در فلات ایران معرفی میکنند و بلوچها نیز خود را از تبار هخامنشیان میدانند و در این خصوص به نوع پوشش و لباس نقوش تاریخی بجامانده در سنگهای تختجمشید و قرابت بینظیر زبان بلوچی به زبان باستانی پهلوی استناد مینمایند .
امیر توکل کامبوزیا از محققین مشهور در مورد بلوچستان در خصوص قرابت زبان بلوچی به زبان پهلوی نوشته است: «اگر شما فرهنگ زبان پهلوی را در مقابل یک فرد بلوچ بگشائید و لغاتی از هر صفحه آن پیدا کرده و به او بگوئید، او خواهد گفت، زبان پهلوی یعنی زبان بلوچی[5]»
تأکید بر دارابودن ریشههای ایرانی محدود به بلوچها و یا کردهای ساکن در قلمرو سیاسی جمهوری اسلامی ایران نمیباشد. بلکه محققین و نخبگان کرد و بلوچ ساکن در کشورهای همسایه ایران نیز بر ریشه ایرانی خود تأکید دارند و خود را از نژاد آریایی میدانند.
بطور نمونه عطاءالله منگال یکی از رهبران سیاسی بلوچهای پاکستان ضمن مخالفت با افسانه ریشه عربی نژاد بلوچها گفته است:
«ما همانند کردها آریایی هستیم، ما سامی نیستیم، اگر از زبان بلوچی چنانکه آنها (اعراب) میخواهند دست بکشیم چگونه میتوانیم خود را بلوچ بنامیم[6]»
نقش اعتقادات دینی در همگرایی اقوام ایرانی:
علاوه بر هویت مشترک تاریخی باید نقش دین و اعتقادات دینی را در پیوند اقوام ایرانی با یکدیگر را از عوامل مهم همزیستی مسالمتآمیز اقوام مختلف ایرانی در کنار یکدیگر دانست.
در عهد ایران باستان پیروی از آئین زرتشت عامل پیوند اقوام ایرانی با یکدیگر بود و پس از ظهور اسلام و ورود این آئین به ایران ، اعتقاد ایرانیان به دین مبین اسلام نقش پیوند بین اقوام ایرانی را بخوبی ایفا نمود.
عناصر فرهنگی برآمده از مناسک دینی بر شدت همگرایی ملی در ایران افزوده است اگرچه تفاوت مذهب اکثریت ملت ایران که پیرو مذهب تشیع هستند با بعضی از اقوام که پیرو مذهب تسنن میباشند در پارهای موضوعات آثار مثبت این نقطه اشتراک را تقلیل میدهد اما در عین حال عمق تأثیر اعتقادات دینی و اشتراک در مناسک برآمده ازا ین اعتقادات در حدی میباشد که باید این مسئله را بعنوان یک متغیر و مؤلفهی مثبت در همگرایی اقوام ایرانی با یکدیگر مورد توجه قرار داد.
اقوام ایرانی در دوره سلطنت پهلوی:
رضاخان میرپنج که در حکومت سلطنت مشروطهی احمدشاه قاجار در مقام سردار سپه و سپس نخست وزیر ایفای نقش میکرد با کودتایی علیه مجلس شورای ملی بنیانگذار حکومتی استبدادی و دیکتاتوری شد که با تغییر نام خانوادگی به«پهلوی» سلطنت پهلویها در ایران را رقم زد و بیشاز پنجاه سال (1357-1300) بطول انجامید.
رضا و پسرش محمدرضا پهلوی در نتیجهی تعالیم استعماری برای تضمین بقای سلطنت اقدامات گوناگون و گستردهای را در عرصههای مختلف داشتند از جمله ترویج ناسیونالیسم فارسی و تخطئه اقوامی که وی تصور میکرد از همگرایی و همراهی لازم با حکومت مرکزی برخوردار نمیباشند.
سلسله اقدامات دولتهای مختلف در دورهی پنجاهسالهی سلطنت پهلوی موجب بروز و ظهور چند مسأله و آسیبجدی گردید که برغم خدمات دولتهای پس از انقلاب اسلامی آثار آن هنوز تا حدودی بجامانده است این آسیبها را بصورت خلاصه میتوان در محورهای ذیل مورد اشاره قرار داد:
1- محرومیت همه جانبهی مناطق و استانهای قومی بویژه نواحی مرزی غرب و جنوبشرقی
2- ایجاد احساس تبعیض و تشدید واگرایی از دولت و حکومت مرکزی (مرکز ستیزی)
3- ایجاد و تشدید روحیه قانون گریزی و فرهنگ شدن بعضی از بزهکاریها
رژیم دیکتاتوری پهلوی برای کنترل و مهار آسیبهای فوق که گاهی تبدیل به تهدیدات امنیتی می شد از مکانیزمهای خاصی بهرهبرداری میکرد و با حفظ نظام طبقاتی حاکم بر این مناطق و پرداخت مواجب به طبقه مافوق( اربابان و سرداران ) به استعمار کلیت اقوام بویژه در کردستان و بلوچستان میپرداخت و سعی در عقب نگهداشتن و در حاشیه قرار دادن آنها داشت.
ادامه دارد...